![]()
|
چراغ خانه ی آرزوهایم را فقط به یک امید
روشن میکنم که تو باز خواهی گشت.از
لابه لای سادگی قلبم آه ها را بر روی ابرها
پاشیدم واز آنها خواستم فقط باز به رویم باران
آه نبارند.هر روز که می رسد باز غصه ای نو به
انتظار می نشیند و در یک فرصت خود را بر روی
بال پروانه ها پنهان میسازد.من سالهاست
آواره ی این دل افسرده ی خویشم.باز نمیخواهم
صحبت هجران را سر بگیرم اما به امید یک سایه ای
مهتابی که گذری به شبهای قلبم بیندازد منتظر
میمانم.دوست دارم حکایت مجنون را برایم باز گویی
و احساس مرده ی درونم را زنده کنی که شب بدون
هراس چشمهایم را ببندم و با شور و شرار عشق به
تو بیندیشم :
( شاید شاه بیت غزل زندگیم فردا تو باشی )
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |